سری۹
حالا با اومدنمون با زمین کلی خبر اوردیم قرار سد یه کتاب بنویسیم با موضوع علم فضا نوردی جک می نویسه من میگم
من تمام اتفاقات رو فعلا نوشتم یعنی جک نوشت در یک فصل من به جک گفتم جک میشه بخونی چی نوشتی جک شروع کرد فصل اول کشفیات با اتفاقاتی باورنکردنی بالاخره کسانی به نام های جک جوهانسون و تام اندرسون یا تام شـــگـــــ🌟ـــــفت انگـــيز توانستن سیاره ای جدید پیدا کنند
انها از این سیاره به نکته ای کوچک دقت کردن و به ۲۵سیاره دیگر رسیدن که به جز ۵تای انها نمیشود سکونت کرد و همچینین غیر قابل تنفس است انها دقت کردند ودیدن که بالای سر هر سیاره یه دایره ی خاکستری است از این بابت فهمیدن که یه منظومه پیدا کردن ان هم با نام منظومه ی خاکستری
باحال ترین قسمت اینجاست که در سیاره مغز علف های در میایند که در ساعاتی هستن و بعد از بین میروند البته موجودی است که از این علف تغذیه میکند و مخفیمیشود و برای خودش غذا و مواد مورد نیاز بر میدارد و عمچنین این سیاره با قدرت تخیل شما کار میکند اگر شما فکر کنید که در جایی که میخواید هستیم ظاهرمیشود برای همین مغز نام نام دارد تمام من گفتم هی جک چرا از زبان خودمان نگفتی انطوری بهتر است اصلاحش کن و حالا فصل اول کتاب علم فضا نوردی امادهاست هورااااااا 🥳🥳جک گفت بزن قدش🤚 تام من گفتم جک حالا تو یه جلد طراحی کن و بعدش بریم پیش گیلبرت جک گفت باشه
جک گفت تمام شد اینم طرح صفحه پشتش هم فقط شعر باشه
رفتیم پیش گیلبرت گیلبرت همه چی چاپ کرد
گیلبرت گفت به امید دیدار
جک گفت حسابی گشنمه منم گفتم دقیقا منم گشنمه
رفتیم رستوران بابای جک اون اشپز خوبی است
اون ارزو داشت همه شغلشو ادامه بدن
جک گفت من اصلا اشپزی دوست ندارم و پدرم با فضا نوردی کاملا
مخالف بود تام
ادامه در سری ۱۰دوستانعزیز خواهشمندم اگر نظرات بد
وزشتی دارید در اینجا نذاریددددد ممنون