Panisaخود منPanisaخود من، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
مادربزرگ خدا بيامرز مادرم در بهشتمادربزرگ خدا بيامرز مادرم در بهشت، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره
مامان مهنازمامان مهناز، تا این لحظه: 41 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
بابا مهديبابا مهدي، تا این لحظه: 41 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
شروع علاقه مندي به اشپزيشروع علاقه مندي به اشپزي، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
پدر بزرگ مادرم در بهـشتپدر بزرگ مادرم در بهـشت، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
شروع سنتورشروع سنتور، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره
شروع فلوتشروع فلوت، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
دوستی با هانیه و نازنیندوستی با هانیه و نازنین، تا این لحظه: 4 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
رفتن به مدرسه ی جوانه هارفتن به مدرسه ی جوانه ها، تا این لحظه: 4 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
وبلاگموبلاگم، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
محرم سال٩٩محرم سال٩٩، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه سن داره
انتشارات داستان نوسيمانتشارات داستان نوسيم، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

دخـــــــتـــــــღـــــری بـــــا مــــــஐـــو های لـــخـــت

𖤛به وبلاگم خوش اومدی𖤛

سری هفتم داستان

و دوباره مدتي طول كشيد تا بالاخره رسيديم منو جك رفتيم  پيش فرد روزنامه نويس و بهش گفتيم خبر جديد داريم فرد گفت خبر!چه خبري؟ جك گفت منو تام يه مدتيبراي پيدا كردن منظومه هاي جديد 

به فضا سفر كرديم و خلاصه يه منظومه گشف كرديم كه اسمش منظومه خاكستري است

فرد گفت عاليه چند وقت كه ديگه خبر جديد نمياد و حالا تو روزنامه ها پخش ميشه اين خبر فوق العاده 

است فرد روزنامه نويس پرسيد چي شد كه يه منظومه پيدا كردين جك گفت داستانش كمي طولانيه 

ولي بهت ميگم  جك مدتي داستاني  كه پيش امده بود را براي فرد روزنامه نويس گفت 

فرد گفت كمي طول ميكشه ١روز منو جك به خانه معما انگيز خودمان رفتيم راستي براتون دربارش نگفتم منو جك از وقتي كه با هم دوست شديم يه خانه مخفي داشتيمكه نصف معما ها كار هاي مخفيانه مون در اينجا حل ميشه گاهي هم واسه تفريح ميريم توش  روز بعد صدايي اومد انگار شاگرد فرد روزنامه نويس داشت داد ميزدخبر جديد اومده خبر جديد من و جك از خواب با صداي روزنامه فروش بيدار شديم  جك خيلي خوش حال بود و گفت   بيا بريم بيرون بي هوا گرفتمش گفتم اروم باشحالا نه جك گفت چرا گفت بگذار خلوت شود جك زير چشمي از پنجره مردم را نگاه مي كرد 

او بار ها ميگفت هي تام خلوت شد او اصلا صبر نداشت دل تو دلش نبود

تا اينكه بالاخره ديدم خلوت شد ارام امديم پيش فرد روزنامه نويس از ش پرسيديم چه خبر گفت

پخش شد روزنامه امروز از همه روز ها بيشتر فروش رفت!جك گفت  چقدر فروختي 

فرد گفت من همه ي روزنامه هايم را ٧سنت ميفروشم اما اين روزنامه با همه انها فرق داشت براي همين ١٠سنت فروش رفت مردم شهر همش در حال گفتگو و هستن درباره اين منظومه يعني

جك گفت تام دقت كردي چرا تو را تام شـــگـــــ🌟ـــــفت انگـــيز صدا مي كنن 

من گفتم خوب معلومه........هنوز حرفم تموم نشده بود  كه جك گفت واسه ي همچين موقعي

و بعد كلي خنديد جك گفت بزن بريم كه كلي كار داريم  جك گفت بيا بريم  پيش گيلبرت 

و ازش  بخوايم يه پوستر بزنه برامون رفتيم پيش  گيلبرت گيلبرت گفت چي ميخواين من گفتم 

من همون تام شـــگـــــ🌟ـــــفت انگـــيز هستم گيلبرت تازه جا اورد  گفت با چه متني من گفتم 

موضوع منظومه خاكستري با ٢٥سياره در يك مدار  اين منظومه توسط جك و تام شـــگـــــ🌟ـــــفت انگـــيز   كشف شده كه هر سال خاكستري انها   ١٠ماه است وفاصله هر دو سياره ده ماه ده ماه است 

 جك خنديد و گفت براي اطلاعات بيشتر به سايت tam&jakshgta.comبروید 🤣🤣 گیلبرت گفت ۱دقیقه ای تمامش میکنم جک گفت این باید در کل شهر پخش شودگیلبرت گفت ان را هم یه روزه 

و بعد   جک گفت باید بریم صدا و سیما و درخواست یه برنامه بکنیم ان هم به صورت زنده 

و لایو  من گفتم بریم خدا رو شکر   ما یه برنامه اختصاصی پیدا کردیم یه برنامه با موضوع سفر به سیارات کشف نشده 

جک گفت از فردا کارمان را شروع می کنیم  جک ادبیات خوبی داشت من هم علم خوبی 

من خلاصه را میگفتم جک انها را تر و تمیز میکرد

مدتها به این برنامه میرفتیم  در کنارش برای اطلاعات بیشتر هم به منظومه ی خاکستری میرفتیم 

ادامه در سری هشتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)