سری ۱۱
كرد من گفتم جك بايد يه مدت طولاني بريم ماه شايد در كنارش سياره اي باشد رفتيم ماه اينجا خيلي خلوته نگرانم دوباره موجودي فضا پيما مون رو بخوره
جك ميگه نگاه كن يه سفينه من گفتم بدو پشت اون تپه
من كفتن جك اينا رو ببين موجوداتي با اين شكل
شايد حدود صد تا بودن به جك گفتم جك ببين يكي از اونها يه كنترل دستش بود با يه دكمه يه مخفيگاه ديدم اخريشون نگاهي به دور و ورش انداخت و رفت جك گفتبيا بريم منم اومدم
ارام رفتيم باورتون نميشه انقدر بزرگ بود كه
يكي گفت بي بابا دي بوبو دي تا
انيكي گفت تاتا تو نا بيب
جك گفت مي فهمي چه ميگويند
من گفتم نه
زبان ادم فضايي هاست ديگر
من و جك مشغول گفتگو شديم كه يكي شان گفت
تي تا بي بي بابا سي
جك گفت اي واي من گفتم لابد ميگويد شما كي هستيد و اينجا چه ميكنيد
جك گفت به مظرت حالا چه ميشود گفتم چه ميدانم بعد ديگري با خوشحالي و داد و فرياد گفت
بيب بوب بابابا دي دو
يكهو ديدم كه يه ادم پايين اومد و گفت سلام من كلارا هستم ما هم خودمونو معرفي كرديم
كلارا گفت شما اينجا چيكار ميكنيد ما گفتيم براي تحقيقات درباره كره ماه امديم توچي
كلارا گفت دقيقا چند سال پيش من از زمين به ماه رفتم متاسفانه براي برگشت سوخت نداشتم
و همينطور كه ارتباطم با پايگاه برقرار نشده من همش يه جا در ما ه ميگشتم اما جايي براي خواب
نداشتم هميچنين خوراك تا اينكه با اين موجودات اشنا شدم الان چند سال ما براي درست كردن يه فضا پيما ي جديد در حال كار هستيم نه كسي ميامد در ماه نهموجودي جك گفت چرا با سفينه اين موجودات نميروي كلارا گفت اخر اين سفينه بر روي اين موجودات اسكن شده هر چقدر خواستن بيايم اين علامت را ميزد
كلارا گفت ١٠سال است دلم براي خانواده ام تنگ شده انها را نديده ام
جك پرسيد كلارا تو در كجا هستي گفت در امريكا شهر لسانجلس
جك گفت شهر ما نيو يورك است اما در هر حال تو را با خودمان ميبريم
كلارا گفت خدا را شكر اما اين فضا پيما نصفه كاره چي جك گفت ان را ولش كن بگذار براي ديداري ديگر با ماه كلارا خوب حرف هاي ادم فضايي ها را بلد بود
بهشان گفت بي ضا بيتا كو دا دي
انها يه صدا گفتن بو بیدی بی بیدی بی بیبیدی با
من گفتم کلارا تو چطور زبانشان را بلدی کلارا گفت بعد ده سال تو زبانشان فول میشی
الان تو بهشان چی گفتی
کلارا گفت دوستان عزیزم الان باید برم تا دیدار بعدی خدا نگهدا
انها هم گفتن منتظرت میمانیم
کلارا گفت باید برویم
سوار فضا پیما شدیم در این یک سال که در برگشت به امریکا بودیم
کلارا زبان فضایی را یادمان داد دقیقا به پایگاه امریکا رسیدیم کلارا به سمت لسانجلس رفت
ما هم به سمت نیویورک با هم خداحافظی کردیم و از هم فاصله گرفتیم جک گفت تام بهتره بریم و
کتابو کامل کنیم جک انرا نوشت نفصل دوم کناب بود به نام زبان فضایی