سري دوم داستان
1399/5/31 21:46
121 بازدید
اشتراک گذاری
يك سال بعد بالاخره رسيديم به زحل 🪐 اما اين كه زحل نيست
يك نگاه به فضا پيما كردم واييييي نه خداي من هواسم نبود تو
فضا نميشه قهوه خورد اما من درشو باز نكردم وقتي خواب بودم همش
ريخته رو دستگاه كامپوترم كامپيوتر الان ما كجاييم ايــــنجا يه سياره
ناشناس كامپيوتر وضعيت قابل تنفس و قابل سكونت خوب عاليه
كوله مو در اوردم انداختم رو زمين احساس خوبي نداشتم
تو فكرم همش سياره زحل بود اما اينجا زحله كامپيوتر تو منو درست ا
اوردي كامپيوتر كامپيوتر نه اينجا يه سياره خياليه كه هرچي تو
ذهنت بگذره اتفاق ميفته
ادامه در سري ٣
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی